پاسخ تمرین های درس دوازدهم فارسی دهم درس رستم و اشکبوس

 

معنی شعر :

 خروش سواران و اسپان ز دشت

   ز بهرام و کیوان، همی برگذشت

 فریاد پلهوانان و نعرۀ اسب‌ها در میدان جنگ به اوج آسمان رسید.

آرایه: مراعات نظیر (بهرام و کیوان) - اغراق (مصراع دوم) - کنایه (مصراع دوم: به بالاترین حد رسید) همه تیغ و ساعد ز خون بود، لعل

   خروشان دلِ خاک، در زیر نعل

 شمشیر و دست جنگجویان از خون، سرخ شده بود و زمین در زیر نعل اسب‌ها به خروش درآمده بود. برفتند از آن جای، شیران نر

   عقاب دلاور برآورد پر

 پهلوانان شجاع، آن منطقه را ترک کردند و به سمت میدان جنگ حرکت کردند.

آرایه: استعاره (شیران و عقاب: از پهلوان بزرگ) - مراعات نظیر (شیر و عقاب) - جناس (نر و پر) - استعاره (عقاب دلاور: رستم) نماند ایچ با روی خورشید، رنگ

   به جوش آمده خاک، بر کوه و سنگ

 از عظمت سپاه خورشید نیز ترسید و حتی خاک از زیر کوه و سنگ به جوش و خروش آمد.

آرایه: اغراق (هر دو مصرع) - مراعات نظیر (خاک، کوه، سنگ) - کنایه (رنگ از روی پریدن: ترسیدن) به لشکر، چنین گفت کاموسِ گُرد

   که گر آسمان را بباید سپرد

 کاموس پهلوان به سپاهیانش گفت: اگر قرار باشد از آسمان هم بگذرید.

آرایه: اغراق (مصرع دوم)

همه تیغ و گرز و کمند آورید

   به ایرانیان، تنگ و بند آورید

 با تمام توان و قدرت عرصه را بر ایرانیان تنگ و آنها را اسیر کنید.

آرایه: مراعات نظیر (تیغ، گرز، کمند) - کنایه (بند آوردن: اسیر کردن)

دلیری کجا نام او اشکبوس

   همی بر خروشید، برسانِ

 پهلوانی که (کجا به معنای که) نام اشکبوس بود مانند طبل جنگی فریاد برآورد.

آرایه: تشبیه (اشکبوس به ) بباید که جوید ز ایران، نبرد

   سر هم نبرد اندر آرد به گرد

 اشکبوس به طرف سپاهیان ایران آمد تا حریف بطلبد و او را شکست دهد.

آرایه: مجاز (ایران از لشکریان) - کنایه (سر به گرد آوردن: شکست دادن) بشد تیز، رُهّام با خود و گبر

   همی گرد رزم اندر آمد به ابر

 رهام سریع با کلاه خود و زره جنگی به سمت اشکبوس رفت، آن‌چنان که گرد و خاک میدان جنگ از حرکت سریع اسب او به آسمان رفت

آرایه: مراعات نظیر (خود، گبر، زره) - جناس (گبر و ابر) - اغراق (مصراع دوم) - مجاز (ابر از آسمان) بر آویخت رُهّام با اشکبوس

  برآمد ز هر دو سپه، بوق و

 رُهام و اشکبوس با هم گلاویز شدند و از هر دو سپاه صدای شیپور و طبل بلند شد.

آرایه: مراعات نظیر (بوق و ) به گرز گران، دست برد اشکبوس

   زمین آهنین شد، سپهر آبنوس

 اشکبوس گرز سنگین خود را به دست گرفت و زمین برای تحمل ضربات او همچون آهن و آسمان پر از گردو غبار شد.

آرایه: تضاد (زمین و سپهر) - تشبیه (زمین مانند آهن، سپهر مانند آبنوس) - اغراق (مصراع دوم)

برآهیخت رُهّام، گرز گران

   غمی شد ز پیکار، است سران

 رهام گرز سنگین خود را بیرون کشید و به جنگ با رستم پرداخت و در پی این جنگ، اسب هر دو پهلوان زخمی شد.

آرایه: مراعات نظیر (گرز و پیکار) -  جناس ناقص (سران و گران)

 چو رُهّام گشت از کُشانی ستوه

   بپیچید زو روی و شد سوی کوه

 وقتی رهام از جنگ با اشکبوس خسته شد، از او روی برگرداند. (از جنگ دست کشید و به سوی کوه حرکت کرد.)

آرایه: کنایه (روی پیچیدن از منصرف شدن) - جناس (روی، سوی)

ز قلبِ سپاه اندر آشفت طوس

   بزد اسپ، کاید برِ اشکبوس

 طوس که در مرکز سپاه بود، خشمگین شد. اسبش را هی کرد تا به پیکار اشکبوس برود.

آرایه: کنایه (زدن: هی کردن اسب)

تهمتن بر آشفت و با طوس گفت

   که رُهّام را جامِ باده است جُفت

        رستم خشمگین شد و به طوس گفت که رهّام مرد شراب است، نه مرد جنگ.

آرایه: جناس ناقص (جفت، گفت)

تو قلبِ سپه را به آیین بدار

   من اکنون، پیاده، کنم کارزار

 تو (طوس) فرماندهی مرکز سپاه را به عهده بگیر. من اکنون پیاده به جنگ اشکبوس می‌روم.

آرایه: کنایه (به آیین داشتن: منظم نگاه داشتن)

کمانِ به زه را به بازو فکند

   به بند کمر بر، بزد تیر چند

 کمان آماده خود را به بازو انداخت و چند تیر به بند کمربندش آویخت.

آرایه: مراعات نظیر (کمان، زه، تیر) - جناس (بند و چند)

خروشید: کای مردِ رزم آزمای

   همآوردت آمد، مشو بازِ جای

 فریاد زد که ای پهلوان جنگجو، حریفت به میدان آمد، به عقب بر نگرد.

کُشانی بخندید و خیره بماند

   عنان را گِران کرد و او را بخواند

 اشکبوس خندید و تعجب کرد. اسب را نگهداشت و او را صدا زد.

آرایه: کنایه (عنان را گران کرد: نگه داشتن اسب)

بدو گفت خندان: که نام تو چیست؟

   تنِ بی‌ سرت را که خواهد گریست؟

 با خنده به رستم گفت که نام تو چیست و چه کسی بر تن بی سر تو گریه خواهد کرد.

آرایه: تضاد (خندان و گریستن)

تهمتن چنین داد پاسخ که نام

   چه پُرسی کزین پس نبینی تو کام

 رستم این‌ چنین پاسخ داد که چرا نام مرا می‌پرسی؟ زیرا بعد از این، روی خوشبختی را نخواهی دید.

آرایه: جناس (نام و کام) - کنایه (کام ندیدن، بدبخت شدن)

مرا مادر نام، مرگِ تو کرد

   زمانه مرا پُتک تَرگِ تو کرد

 مادرم نام مرا «اجل اشکبوس» نهاده است و روزگار به دست من تو را از میان خواهد برد.

آرایه: جناس (مرگ و ترگ) - مجاز (ترگ از کل کل وجود)

کُشانی بدو گفت: بی بارگی

   به کشتن دهی سر، به یکبارگی

 اشکبوس به رستم گفت: بدون اسب خودت را یکباره به کشتن می‌دهی.

آرایه: مجاز (سر از کل بدن)

تهمتن چنین داد پاسخ بدوی:

   که ای بیهُده مردِ پرخاشجوی

 پیاده، ندیدی که جنگ آورد

   سر سر کشان، زیر سنگ آورد؟

 رستم این چنین به اشکبوس پاسخ داد که ای جنگجوی بیهوده گر، آیا تاکنون جنگجوی پیاده‌ای را ندیده‌ای که به میدان جنگ برود و دشمنان را نابود کند.

آرایه: موقوف المعانی - کنایه (زیر سنگ آوردن: کشتن) - جناس (جنگ و سنگ)

به شهرِ تو، شیر و نهنگ و پلنگ

   سوار اندر آیند، هر سه به جنگ؟

 آیا در کشور شما پهلوانانی که مثل شیر و نهنگ و پلنگ هستند نیز سواره به میدان جنگ می‌روند؟

آرایه: مراعات نظیر (شیر و نهنگ و پلنگ) - استعاره (شیر و نهنگ و پلنگ از پهلوانان قدرتمند)

هم اکنون تو را، ای نَبَرده سوار

   پیاده بیاموزمت کارزار

 اکنون ای مرد جنگجوی سواره، شیوۀ پیاده جنگیدن را به تو خواهم آموخت.

پیاده مرا زان فرستاد، طوس

   که تا اسپ بستانم از اشکبوس

 طوس به این دلیل مرا پیاده به میدان فرستاده است تا از اشکبوس ، اسب بگیرم.

کُشانی پیاده شود، همچو من

   ز دو روی، خندان شوند انجمن

 اشکبوس همچون من از اسب پیاده شود تا همگان به او بخندند (مسخره‌اش کنند)

آرایه: کنایه (خندان شدن: مسخره کردن)

پیاده، به از چون تو پانصد سوار

   بدین روز و این گرد شش کارزار

 در این روز و روزگار یک جنگجوی پیاده بهتر از پانصد سوار مثل تو است.

آرایه: اغراق (مصراع اول)

کُشانی بدو گفت: با تو سلیح

   نبینم همی جز فسوس و مزیح

 اشکبوس به رستم گفت: من در تو سلاحی جز افسوس و مسخرگی نمی‌بینم.

بدو گفت رستم که تیر و کمان

   ببین تا هم اکنون، سر آری زمان

  رستم به او گفت به تیر و کمان من نگاه کن زیرا اکنون با این تیر و کمان به زندگی‌ات پایان می‌دهم.

آرایه: کنایه (سر آری زمان: کشته شوی) - مراعات نظیر (تیر و کمان) - جناس ناقص (کمان و زمان)

چو نازش به اسپ گرانمایه دید

   کمان را به زه کرد و اندر کشید

 هنگامی که دید اشکبوس به اسبش می‌نازد، کمان را آماده کرد و کشید.

یکی تیر زد بَر برِ اسب اوی

   که اسپ اندر آمد ز بالا به روی

 رستم تیری به سینۀ اسب اشکبوس زد، آن‌چنان که اسب واژگون شد.

آرایه: جناس ناقص (اوی، روی) - کنایه (مصراع دوم)

بخندید رستم، به آواز گفت

   که بنشین به پیش گرانمایه جُفت

 رستم خندید و با صدای بلند گفت که اکنون در کنار دوست عزیزت بنشین.

آرایه: جناس ناقص (گفت، جفت

سزد گر بداری، سرش در کنار

   زمانی بر آسایی از کارزار

 شایسته است که سر اسب را در آغوش بگیری و برای لحظه‌ای از جنگ کردن آسوده باشی.

کمان را به زه کرد زود اشکبوس

   تنی، لرز لرزان و ،رخ، سندروس

 

اشکبوس به سرعت کمان خود را آماده کرد در حالی که از ترس بر خود می‌لرزید و رنگ چهر‌ه‌اش زرد شده بود.

آرایه: کنایه (مصراع دوم) - مراعات نظیر (کمان، زره) - تشبیه (رخ به سندروس) - واج آرایی (صامت «ز»)به رستم بر، آنگه ببارید تیر

   تهمتن بدو گفت: بر خیره خیر

 همی رنجه داری تن خویش را

   دو بازوی و جان بداندیش را

 آنگاه اشکبوس رستم را تیر باران کرد، رستم به او گفت که بیهوده جسم و جان بد ذات خود را اذیت می‌کنی.

آرایه: مراعات نظیر (تن، بازو) - تضاد (تن و جان)تهمتن به بندِ کمر، بُرد چنگ

   گُزین کرد یک چوبه تیر خدنگ

 رستم دست به بند کمربندش برد و یک تیر از جنس چوب خدنگ انتخاب کرد.

یکی تیرِ الماس پیکان، چو آب

   نهاده بر او، چار پرِّ عقاب

 تیر تیز و برنده که نوک آن آبدیده و چهار پر عقاب در انتهای آن قرار داده بود.

آرایه: تشبیه (تیر به آب) - اضافه‌ی تشبیهی (تیر الماس)کمان را بمالید رستم، به چنگ

   به شَست اندر آورده، تیرِ خدنگ

 رستم كمان را در دست گرفت و تیر را که از جنس چوب خدنگ بود (بسیار محکن بود) - داخل شست قرار داد.

بزد بَر بَر و سینۀ اشکبوس

 

 سپهر آن زمان، دست او داد بوس

 رستم تیر را بر سینه و پهلوی اشکبوس زد و به این خاطر آسمان بر دستان رستم بوسه زد.

آرایه: جناس تام (بر: حرف اضافه، بر: پهلو) - مراعات نظیر (بر و سینه) - تشخیص (یوسۀ سپهر) - اغراق (مصراع دوم) - واج آرایی (صامت «س»)

کُشانی، هم اندر زمان، جان بداد

   چنان شد، که گفتی ز مادر نزاد

 اشکبوس در همان لحظه جان داد آن‌چنان که گویی هرگز از مادر متولد نشده بود.

آرایه: اغراق (مصراع دوم)

 

کارگاه متــن پژوهــی

قلمرو زبانی (صفحهٔ ۱۰۰ کتاب درسی)

 

1- بیت زیر را پس از مرتّب سازی اجزای کالم، به نثر ساده برگردانید.

   بشد تیز، رهام با خود و گبر            همی گرد رزم اندر آمد به اب

2- وقتی می‌گوییم «بهار»، به یاد چه چیزهایی می‌افتید؟

درخت، گل، شکوفه، جوانه، شکفتن و. از چیزهایی هستند که به ذهن می‌رسند و به صورت یک مجموعه یا شبکه با هم می‌آیند؛ به این گونه شبکه‌ها یا مجموعه‌ها «شبکۀ معنایی» می‌گویند.

اکنون معنای هر واژه را بنویسید؛ آنگاه با انتخاب کلماتی دیگر از متن درس، برای هر واژه، شبکۀ معنایی بسازید.

گرز ←←  معنا:                                    کیوان ←←  معنا:

گرز ←←  شبکه معنایی:                         کیوان ←←  شبکه معنایی:

3- در تاریخ گذشتۀ زبان فارسی، گاهی یک «متمّم» همراه با دو حرف اضافه به کار می‌رفت؛ مانند:

      بگیر و به گیسوی او بر، بدوز (= برگیسو)     به نیک اختر و فال گیتی فروز

در این درس، نمونۀ دیگری برای این گونه کاربرد متمّم پیدا کنید.

 به بند کمر بر، بزد تیر چند       به رستم بر، آنگه ببارید تیر

4- گاهی در برخی واژگان مصوّت «ا» به مصوّت «ی» تبدیل می‌شود؛ مانند؛

* رکاب ←←  رکیب

* حجاب ←←  حجیب

به این شکل‌های تغییر یافته، کلمات «مُمال» گفته می‌شود.

* چند کلمۀ ممال در متن درس بیابید و بنویسید.

  مزاج ←←  مزیح      سلاح ←←  سلیحقلمرو ادبی (صفحهٔ ۱۰۱ کتاب درسی)

 

1- مفهوم کنایی هریک از عبارت‌های زیر را بنویسید.

* عنان را گران کردن: متوقف کردن اسب

* سر هم نبرد به گرد آوردن: شکست دادن و کشتن حریف

2- یکی از آداب حماسه، رجزخوانی پهلوانان دو سپاه است. کدام ابیات درس می‌توانند نمونه‌هایی از این رجزخوانی باشند؟ بیت‌های تا 32

3- هرگاه در بیان ویژگی و صفت چیزی، زیاده روی و بزرگ‌نمایی شود، در زبان ادبی به این کار «اغراق» می‌گویند. این آرایه در متن‌های حماسی کاربرد فراوان دارد؛ مانند:

 

شود کوه آهن چو دریای آب

 

 اگر بشنود نام افراسیاب

 

 

از متن درس، دو نمونه از کاربرد «اغراق» را بیابید و آن را توضیح دهید.

 

خروش سواران و اسپان ز دشت

 

 ز بهرام و کیوان، همی برگذشت

 

 

سر و صدا هر چقدر هم زیاد باشد نمی‌تواند به فاصله بسیار زیاد تا سیاره‌ها برسد.

به گرز گران، دست برد اشکبوس

 

 زمین آهنین شد، سپهر آبنوس

 

 

گرز آنقدر نمی‌تواند سنگین باشد که زمین به خاطر تحمل آن مثل آهن شود. چنین چیزی امکان ندارد.

نماند ایچ با روی خورشید، رنگ

 

 به جوش آمده خاک، بر کوه و سنگ

 

 

تعداد سپاهیان هر چقدر زیاد هم باشد نمی‌تواند سبب ترس و رنگ پریدگی خورشید شود، این امر غیر ممکن است.

4- در کدام ابیات، لحن بیان شاعر، طنزآمیز است؟

بخندید رستم، به آواز گفت

 

 که بنشین به پیش گرانمایه جُفت

 

سزد گر بداری، سرش در کنار

 

 زمانی بر آسایی از کارزار

 

پیاده مرا زان فرستاد، طوس

 

 که تا اسپ بستانم از اشکبوس

 

به شهرِ تو، شیر و نهنگ و پلنگ

 

 سوار اندر آیند، هر سه به جنگ؟

 

مرا مادر نام، مرگِ تو کرد

 

 زمانه مرا پُتک تَرگِ تو کرد

 

بدو گفت خندان: که نام تو چیست؟

 

 تنِ بی‌ سرت را که خواهد گریست؟

 

قلمرو فکری (صفحهٔ ۱۰۱ کتاب درسی)

 

1- چرا رستم از رهّام برآشفت؟

به خاطر شکست از اشکبوس و گریختن به سمت کوه

2- به نظر شما، چرا رستم پیاده به نبرد، روی آورد؟

برای تحقیر حریف و نشان دادن قدرت جنگاوری خود - خستگی اسبش رخش و.

3- بر پایۀ این درس، چند ویژگی برتر رستم را بنویسید. برخورداری از نیروی جسمانی، شجاعت و روحیۀ جنگاوری و مهارت در استفاده از ابزار نبرد.

4- از دید روحی - روانی چه ویژگی‌هایی در کلام فردوسی هست که ما ایرانیان بدان می‌بالیم؟

 در کلام فردوسی مظاهر میهن دوستی، فداکاری و جنگ با تبا

1193 - طرح درس هدیه های آسمانی دوم ابتدایی درس هدیه های خدا

1192 - طرح درس تاریخ ایران و جهان(2) درس تحولات سیاسی اروپا در قرن جدید صفحه 21-17

1191 - طرح درس روزانه ملی پیام های آسمانی هفتم درس پیامبر رحمت

1190 - طرح درس روزانه ملی قرآن هشتم درس وقف در آخر جمله

1189 - طرح درس سالانه مطالعات اجتماعی نهم

1188 - طرح درس سالانه کتاب قرآن پایه هفتم

1187 - طرح درس سالانه قرآن هشتم

  ,آرایه ,اشکبوس ,رستم ,تیر ,تو ,مراعات نظیر ,آرایه مراعات ,را به ,   که ,مصراع دوم ,آرایه اغراق مصراع

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه باقرالعلوم (ع) شهرستان صومعه‌سرا یادداشت های لئوناردو معرفی کالا فروشگاهی 356826 رنگ زندگی دختر بندری shabankhani دانلود فایل های کمیاب shabnamdesign کالای برق مجتبی