انشا در مورد خاطره ی یک روز در کلاس پایه دوازدهم

متن انشا در زیر :

به نام خدایی که توانبخش دل های خسته است و آرام بخش دل های ناآرام صبح های شنبه، حال و هوای دیگری دارد به نظرم آفتاب درخشان تر و صدای پرندگان دلنشین تر است، اول هفته است و بعد از بیرون آمدن رخت و لباس خستگی از تن، انرژی در شریان ها جریان می یابد تا روزت را با بهترین آدم ها و اتفاق ها شروع کنی. از زمانی که خواندن و نوشتن انشا هم در روز شنبه  تلاقی پیدا کرده است،

بیش از پیش به شنبه و شروع هفته علاقه مند شده ام. زیرا که به صورت باورنکردنی نوشتن و خواندن انشا یا رفتن به کتابخانه ی مرکزی در کنار هم کلاسی ها و استاد عزیز لذت بخش است که برای رسیدن شنبه و چالشی جدید روز شماری خواهم کرد. اما آن روز نسبت به سایر روزها روزی متفاوت بود.

دو نفر از همکلاسی هایمان نمایشی اجرا کردند که بسیار دیدنی و هیجان انگیز بود، به گونه ایی که اضطراب و استرس روی صحنه را نیز حتی من هم احساس می کردم انگار من روی صحنه قرار دارم و در حال اجرای نمایش هستم با آن  نمایش لحظه ایی خندیدیم و لحظه ای ناراحت شدیم و لحظه ای دیگر متفکر و متاثر شدیم تمام جنبه های احساسی را تجربه کردیم و به شخصه در ذهن من برای همیشه ثبت شد.

آنچنان محو آن حرکات و دیالوگ ها شده بودم که با خود فکر می کردم چه قدر خوشحالم از انتخاب این رشته که امروز من را با دیروزم متفاوت ساخته است و هر روز نسبت به دیروز به تجربیات و دانسته هایم افزده می شود. بهترین لحظاتم آن موقع در کلاس است که استاد لبخند رضایت روی لب هایش نقش می بندد و من نیز به همراه  او می خندم چون که تمام اضطراب ها تمام می شود و نتیجه زحماتم را می بینم  نوشتن انشا این امکان را برایم فراهم کرد که دنیا را با دیدی باز تر ببینم و هرچه را که می بینم با اعتماد به نفس و با شیوه ایی درست به روی کاغذ بیاورم آنقدر نوشتن و به بازی گرفتن کلمات برایم شیرین است که کافی است خودکار را در دستانم بگیرم و قلب و احساساتم به صورت خودکار، کلمات را در کنار هم قرار دهند.

من این احساس زیبا و این تجربه شگفت انگیز را مدیون استادی هستم که واو به واو کلماتم را دنبال کرد و با صبر و حوصله ، تمام اشکالات را برایم روشن کرد او برایم مانند احرمی بود که شاید وزن زیادی را تحمل کرد اما من را به بالا کشاند شاید خود سختی دید اما دریچه ای جدیدی را به روی من گشود. نمی توان  در میان معدود خاطراتی که با شما داشتیم یکی را برگزینم زیرا برای من تمام آن دست نوشته ها و تمام آن انشاها، سرشار از خاطرات ریز و درشتی است که هر کدام به نوبه ی خود یک خاطره ی شیرین را رقم زده است.

در نهایت و در پایان این راه پر پیچ و خم که همچون عصایی همراه و یاور ما بوده اید باید از شما تشکر کنم شمایی که شانه خال نکردید و همچون کوه ایستادید و پافشاری کردید که شاید یکی از دانشجوهایتان در میان این هزارتوی زندگی راه خود را پیدا کند و به مقصد نهایی آن دست یابد  ممنون از صبر و تحملی که برای ما گذاشتید و منجر به ثبت خاطراتی به یاد ماندنی در ذهن و یاد ما شدید  و در آینده از به یادآوری آن کمال لذت و شادمانی را  در خود زنده کنیم

 

جواب دوم :

البته ممکن است این سؤال برای شما پیش بیاید که آیا یک برنامه نویس همواره موظف است که کلاس‌ها را خودش ایجاد کند؟ در پاسخ به این سؤال بایستی گفت که خیر! بسیاری از زبان‌های برنامه نویسی مطرح دنیا به صورت پیش‌فرض دارای یکسری کلاس‌های آماده هستند که برنامه نویس به سادگی قادر خواهد بود تا به هر تعداد که تمایل داشته باشد از رویش آبجکت بسازد. فریم ورک های زبان‌های برنامه نویسی مختلف که پا را از این هم فراتر گذاشته و علاوه بر کلاس‌های از پیش نوشته شده در خود زبان برنامه نویسی

این انشا نوشته شده توسط گروه سحم و  امتیاز پخش این انشا فقط به سایت انشای فروخته شده و سایت دیگری حق کپی برداری ندارد

به نام خدایی که توانبخش دل های خسته است و آرام بخش دل های ناآرام صبح های شنبه، حال و هوای دیگری دارد به نظرم آفتاب درخشان تر و صدای پرندگان دلنشین تر است، اول هفته است و بعد از بیرون آمدن رخت و لباس خستگی از تن، انرژی در شریان ها جریان می یابد تا روزت را با بهترین آدم ها و اتفاق ها شروع کنی. از زمانی که خواندن و نوشتن انشا هم در روز شنبه  تلاقی پیدا کرده است،

بیش از پیش به شنبه و شروع هفته علاقه مند شده ام. زیرا که به صورت باورنکردنی نوشتن و خواندن انشا یا رفتن به کتابخانه ی مرکزی در کنار هم کلاسی ها و استاد عزیز لذت بخش است که برای رسیدن شنبه و چالشی جدید روز شماری خواهم کرد. اما آن روز نسبت به سایر روزها روزی متفاوت بود.

دو نفر از همکلاسی هایمان نمایشی اجرا کردند که بسیار دیدنی و هیجان انگیز بود، به گونه ایی که اضطراب و استرس روی صحنه را نیز حتی من هم احساس می کردم انگار من روی صحنه قرار دارم و در حال اجرای نمایش هستم با آن  نمایش لحظه ایی خندیدیم و لحظه ای ناراحت شدیم و لحظه ای دیگر متفکر و متاثر شدیم تمام جنبه های احساسی را تجربه کردیم و به شخصه در ذهن من برای همیشه ثبت شد.

آنچنان محو آن حرکات و دیالوگ ها شده بودم که با خود فکر می کردم چه قدر خوشحالم از انتخاب این رشته که امروز من را با دیروزم متفاوت ساخته است و هر روز نسبت به دیروز به تجربیات و دانسته هایم افزده می شود. بهترین لحظاتم آن موقع در کلاس است که استاد لبخند رضایت روی لب هایش نقش می بندد و من نیز به همراه  او می خندم چون که تمام اضطراب ها تمام می شود و نتیجه زحماتم را می بینم  نوشتن انشا این امکان را برایم فراهم کرد که دنیا را با دیدی باز تر ببینم و هرچه را که می بینم با اعتماد به نفس و با شیوه ایی درست به روی کاغذ بیاورم آنقدر نوشتن و به بازی گرفتن کلمات برایم شیرین است که کافی است خودکار را در دستانم بگیرم و قلب و احساساتم به صورت خودکار، کلمات را در کنار هم قرار دهند.

من این احساس زیبا و این تجربه شگفت انگیز را مدیون استادی هستم که واو به واو کلماتم را دنبال کرد و با صبر و حوصله ، تمام اشکالات را برایم روشن کرد او برایم مانند احرمی بود که شاید وزن زیادی را تحمل کرد اما من را به بالا کشاند شاید خود سختی دید اما دریچه ای جدیدی را به روی من گشود. نمی توان  در میان معدود خاطراتی که با شما داشتیم یکی را برگزینم زیرا برای من تمام آن دست نوشته ها و تمام آن انشاها، سرشار از خاطرات ریز و درشتی است که هر کدام به نوبه ی خود یک خاطره ی شیرین را رقم زده است.

در نهایت و در پایان این راه پر پیچ و خم که همچون عصایی همراه و یاور ما بوده اید باید از شما تشکر کنم شمایی که شانه خال نکردید و همچون کوه ایستادید و پافشاری کردید که شاید یکی از دانشجوهایتان در میان این هزارتوی زندگی راه خود را پیدا کند و به مقصد نهایی آن دست یابد  ممنون از صبر و تحملی که برای ما گذاشتید و منجر به ثبت خاطراتی به یاد ماندنی در ذهن و یاد ما شدید  و در آینده از به یادآوری آن کمال لذت و شادمانی را  در خود زنده کنیم

انشای دوم  :

صبح بعد از بیدارشدن از خواب و خوردن صبحانه و پوشیدن لباس به سمت مدرسه حرکت کردم، در راه یکی از دوستانم را دیدم و همراه همدیگر به مدرسه رسیدیم و خیلی زود کلاس درس شروع شد، معلم وارد کلاس شدو بعد از حضور و غیاب کلاس که سه نفر از دوستانم غایب بودن درس را شروع کرد، ساعت اول قرآن داشتیم و معلم با صوت زیبا و دلنشین خود برای ما آیه های قرآن را تلاوت کرد و اول روز خود را آرامش صدای قرآن شروع کردیم و کمی بعد برای ما از پیامبران و دین و مذهب ما سخن گفت و چند سوالی از دیگر هم کلاسی هایم پرسید و خیلی زود اولین زنگ تفریح صدا خورد و همه به سمت حیاط رفتیم تا کمی در هوای آزاد قدم بزنیم و از مواد خوراکی که با خود آورده ایم بخوریم.

اما این زنگ تفریح ۱۵ دقیقه ایی خیلی زود تمام شد و مجبور به رفتن به کلاس های خود شدیم، زنگ دوم زبان انگلیسی داشتیم، درسی که خیلی ها به آن علاقه داشتند و خیلی ها از آن خوششان نمی آمد .

اما برای من ما بین این دو حس بود یعنی نه برایش مشتاق بودم و نه متنفر بودم. با آمدن معلم و شروع درس قرعه به نام من خورد و من باید درس جدید را با صدای بلند در کلاس می خواندم، تمام تلاشم را کردم تا به درستی کلمات را تلفظ کنم و ایرادی نداشته باشم، تا حدودی موفق شدم و توانستم نمره ی مثبتی را در جلوی اسم خود ثبت کنم.

زنگ تفریح دوباره به صدا درآمد و این بار به دلیل خواندن درس خیلی تشنه بودم، به سمت آبخوری رفتم و با لیوان مخصوص خود یک دل سیر آب خوردم و با کمی صحبت با دوستانم زنگ آخر به صدا درآمد اما این زنگ درسی داشتیم که من اصلا به آن علاقه ایی نداشتم، درس ریاضی! درسی که همیشه در آن به مشکل برمی خوردم و برایم هر لحظه اش ساعت ها طول می کشید انگار که یک قرن طول ی کشد تا معلم درس را به اتمام برساند .

اما با هزار زور و صبر بسیار این درس هم با امتحانی که اصلا خوب به آن پاسخ نداده بودم ، تمام مدت پوست لبانم را می کندم تمام شد و با خوردن زنگ پایانی انگار نفسی تازه در ریه هایم جاری شد و دوان دوان به سمت خانه رفتم تا شاید فردا روز بهتری برای درس و سرکلاس داشته باشم.

 

 


سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی , گزارش تخصصی

1193 - طرح درس هدیه های آسمانی دوم ابتدایی درس هدیه های خدا

1192 - طرح درس تاریخ ایران و جهان(2) درس تحولات سیاسی اروپا در قرن جدید صفحه 21-17

1191 - طرح درس روزانه ملی پیام های آسمانی هفتم درس پیامبر رحمت

1190 - طرح درس روزانه ملی قرآن هشتم درس وقف در آخر جمله

1189 - طرح درس سالانه مطالعات اجتماعی نهم

1188 - طرح درس سالانه کتاب قرآن پایه هفتم

1187 - طرح درس سالانه قرآن هشتم

ها ,تمام ,روز ,های ,هم ,انشا ,است که ,و با ,را با ,است و ,ها و ,صورت خودکار، کلمات ,کلمات برایم شیرین ,گرفتن کلمات برایم ,برایم مانند احرمی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دکتر ایرانی برنامه مطالعاتی حرف آخر مطالب اینترنتی وبلاگ دوستانه بچه های مهندسی صنایع 89 دانشگاه صنعتی بابل wizardymous مجله روز الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم . civilha 25777324