پاسخ تمرین های درس سیزدهم فارسی دهم درس گرد آفرید

معنی شعر :

چو آگاه شد دخترِ گُژدَهَم

   که سالارِ آن انجمن، گشت کم

 هنگامی که گُرد آفرید آگاه شد که سردار آن سپاه اسیر شد، (فرمانده ندارد)

آرایه: کنایه (کم گشتن: از بین رفتن)

زنی بود بَر سانِ گُردی سوار

   همیشه به جنگ اندرون، نامدار

 زنی مانند یک پهلوان سوارکار که در جنگ کردن معروف و نام آور بود.

آرایه: تشبیه (زن به پهلوان سوار کار)

کجا نام او بود «گُردآفرید»

   زمانه ز مادر، چنین نآورید

 نام این پهلوان زن، گُرد آفرید بود. روزگار چنین پهلوان زنی به خود ندیده بود.

چنان ننگش آمد ز کارِ هُجیر

   که شد لاله رنگش به کردارِ قیر

 آن‌چنان از اسارت هجیر شرمگین شد که رنگ صورتش مثل قیر سیاه گشت.

آرایه: تشبیه (رنگ صورت به مانند قیر)

بپوشید دِرعِ سوارانِ جنگ

   نبود اندر آن کار، جای درنگ

 سواران جنگی زره را بر تن کردند، در جنگ با دشمن هیچ تأخیری جایز نبود.

فرود آمد از دژ به کردار شیر

   کمر بر میان، بادپایی به زیر

 گردآفرید همچون شیری از بالای قلعه به پایین آمد. کمربند خود را بسته و آمادۀ نبرد، بر اسبی چابک سوار شد.

آرایه: تشبیه (گرد آفرید به شیر) - کنایه (کمر بر میان: آماده) - استعاره (بادپا از اسب)

به پیش سپاه اندر آمد چو گرد

   چو رعدِ خروشان یکی ویله کرد

 به سرعت به نزد سپاه رفت و همچون رعد و برقی خشمگین فریاد زد.

آرایه: تشبیه (گردآ‏رید به گَرد و رعد) - جناس ناقص (کرد و گَرد)

که گُردان کدام‌اند و جنگ آوران

   دلیران و کارآزموده سران

 من تنها خداوند یکتا را می‌پرستم حتی اگر با شمشیر ستم گردن مرا بزنی.

آرایه: مراعات نظیر (گُردان، جنگ‌آوران، دلیران، سران)

چو سهراب شیر اوژن، او را بدید

   بخندید و لب را به دندان گزید

 هنگامی که سهراب شیرافکن او را دید خندید و با حالت تمسخر لب‌هایش را به دندان گرفت.

آرایه: تشبه (سهراب به شیر)

بیامد دمان پیش گُردآفرید

   چو دُختِ کمند افگن او را بدید،

 کمان را به زه کرد و بگشاد بر

   نَبُد مرغ را پیش تیرش گذر

 سهراب به سرعت به نزد گُرد آفرید رفت. هنگامی که گُرد آفرید کمند افکن او را دید، کمان را آماده کرد و شروع به تیراندازی کرد؛ تیرهایی که هیچ پرنده‌ای از دست او نمی‌توانست فرار کند.

آرایه: کنایه (نَبُد مرغ را پیش تیرش گذر: بسیار در تیراندازی ماهر بود.)

به سهراب بر، تیرباران گرفت

   چپ و راست، جنگ سواران گرفت

 گُردآفرید به سمت سهراب تیراندازی کرد و از هر طرف با تیر به جنگ با او پرداخت.

آرایه: تضاد (چپ و راست) - مجاز (چپ و راست از همه طرف)

نگه کرد سهراب و آمدش ننگ

   بر آشفت و تیز اندر آمد به جنگ

 سهراب به او نگاهی کرد و از این کار او احساس ننگ گرد، خشمگین شد و سریع به جنگ با او شتافت.

آرایه: جناس ناقص (جنگ و ننگ)

چو سهراب را دید گُردآفرید

   که بر سانِ آتش همی بر دمید

 سر نیزه را سوی سهراب کرد

   عنان و سنان را پُر از تاب کرد

 گردآفرید هنگامی که دید سهراب همچون آتش، دمنده و خشمگین است، نیزۀ خود را به طرف سهراب گرفت و آماده نبرد شد.

آرایه: تشبیه (سهراب چون آتش) - واج آرایی (صامت «س») - کنایه (مصراع آخر: آماده جنگ شدن) - جناس ناقص (عنان و سنان) - مراعات نظیر (نیزه، سنان)

برآشفت سهراب و شد چون پلنگ

   چو بَد خواهِ او چاره گر بُد به جنگ

 

 

سهراب همچون پلنگی خشمگین آماده پیکار شد زیرا دید که دشمن او در جنگ ماهر و حیله‌گر است.

آرایه: تشبیه: (سهراب به پلنگ)

بزد بر کمربندِ گُردآفرید

   زِرِه بر برش، یک به یک، بَر درید

 نیزه‌اش را بر کمربند او زد و تمام زره را بر تن گُرد آفرید پاره کرد.

چو بر زین بپیچید گُرد آفرید

   یکی تیغ تیز از میان برکشید

 هنگامی که گردآفرید بر اثر ضربه سهراب بر روی زین به تکان افتاد، به سرعت شمشیرش را از کمرش بیرون آورد.

آرایه: مراعات نظیر (زین، تیغ)

بزد نیزه او را به دو نیم کرد

   نشست از برِ اسپ و برخاست گرد

 با ضربه‌ای محکم نیزۀ او را به دو قسمت تقسیم کرد. دوباره بر اسبش سوار شد و از حرکت اسب گرد و غباری به آسمان رفت.

آرایه: جناس ناقص (کرد، گرد) - کنایه (برخاست گرد: سرعت حرکت اسب)

به آورد با او بسنده نبود

   بپیچید ازو روی و برگاشت زود

 گرد آفرید در میدان جنگ توانایی مقابله با سهراب را نداشت، از او روی برگرداند و به سرعت برگشت.

سپهبد، عنان، اژدها را سپُرد

   به خشم از جهان، روشنایی ببرد

 

 

سهراب اختیار خود را به دست اسبش داد و با خشم خود همه را ترساند.

آرایه: استعاره (اژدها از اسب) - کنایه (عنان را سپردن: اختیار را به دست کسی دادن، روشنایی از جهان بردن: ترساندن) - اغراق (مصراع دوم)

چو آمد خروشان به تنگ اندرش

   بجنبید و برداشت خُود از سرش

 هنگامی که با فریاد به نزدیک گردآفرید رسید، با یک حرکت کلاه خود را از سر او برداشت.

رها شد ز بندِ زره موی اوی

   درفشان چو خورشید شد، روی اوی

 موهای گردآفرید از زیر زره بیرون آمد و صورت چون خورشید او نمایان شد.

آرایه: تشبیه (روی او به خورشید) - جناس ناقص (موی و روی)

بدانست سهراب، کاو دخترست

   سر و موی او از درِ افسرست

 سهراب فهمید که او دختر است و وضع ظاهری او نشان می‌دهد که او فرد بزرگی است.

آرایه: مجاز (سر و مو از وجود او)

شگفت آمدش: گفت از ایران سپاه

   چنین دختر آید به آوردگاه؟!

 تعجب کرد و گفت آیا از سپاه ایران باید چنین دختری به میدان جنگ بیاید؟

آرایه: مراعات نظیر (سپاه، آوردگاه)

بدو گفت کز من رهایی مجوی

   چرا جنگ جویی، و ای ماه روی؟

 به گرد آفرید گفت که از دست من خلاص نخواهی شد. زیبارویی چون تو، چرا باید در میدان جنگ باشد؟

آرایه: تشبیه (رو به ماه)

نیامد به دامم به سانِ تو گور

   ز چنگم رهایی نیابی، مشور

 تاکنون شکاری چون تو به دامم نیفتاده است. از دستانم نمی‌توانی فرار کنی، پس فریاد نزن. (تلاش بیهوده نکن)

آرایه: تشبیه (تو مانند گور) - مجاز (چنگ از دست)

بدانست کاویخت گُرد آفرید

   مر آن را جز از چاره درمان ندید

 گردآفرید فهمید که اسیر شده و برای رهایی چاره‌ای جز نیرنگ و فریب ندارد.

بدو روی بنمود و گفت: «ای دلیر

   میان دلیران به کردار شیر،

 دو لشکر، نظاره برین جنگ ما

   برین گرز و شمشیر و آهنگ ما

 کنون من گشایم چنین روی و موی

   سپاه تو گردد پُر از گفت و گوی

 که با دختری او به دشت نبرد

   بدین سان به ابر اندر آورد گرد

 کنون لشکر و دژ به فرمان توست

   نباید بر این آشتی، جنگ جُست»

 گردآفرید صورت خود را به او نشان داد و گفت ای پهلوان و ای کسی که در میان دلیران مانند شیر هستی. هر دو لشکر به این جنگ و نبرد تن به تن ما نگاه می‌کنند. اکنون اگر من صورت و موهای خود را نشان دهم سپاهیان تو حرف‌هایی خواهند زد. که سهراب با یک دختر در میدان جنگید و این چنین تلاش بسیار کرد تا او را شکست دهد. اکنون همۀ سپاهیان من مطیع تو هستند و نباید بعد از این صلح دوباره جنگ کرد.

آرایه: تشبیه (سهراب به شیر) - تکرار (دلیر) - جناس ناقص (روی و موی) - کنایه (گرد به ابرو آوردن: تلاش زیاد کردن) - مجاز (دژ از اهل دژ) - تضاد (جنگ و آشتی) - کنایه (به فرمان بودن: مطیع بودن)

عنان را بپیچید گُرد آفرید

   سمند سرافراز بر دژ کشید

 گردآفرید اسب خود را برگرداند و به سمت دژ حرکت کرد.

آرایه: کنایه (عنان پیچیدن: برگشتن) - تشخیص (سمند سرافراز)

همی رفت و سهراب با او به هم

   بیامد به درگاه دژ، گژدهم

 گردآفرید و سهراب در کنار هم تا نزدیکی دژ آمدند و گژدهم نیز تا در دروازه دژ آمد.

درِ باره بگشاد گُردآفرید

  تنِ خسته و بسته، بر دژ کشید

 گردآفرید دروازه قلعه را باز کرد و جسم خسته و مجروح خود را به داخل قلعه کشاند.

آرایه: جناس ناقص (بسته و خسته) -  مراعات نظیر (دژ و باره)

درِ دژ ببستند و غمگین شدند

   پُر از غم دل و دیده خونین شدند

 اهالی غمگین قلعه دروازه را بستند، در حالی که از ناراحتی و اندوه چشمانشان پر از خون شده بود.

آرایه: کنایه (خونین شدن دل و دیده: ناراحت شدن) - مراعات نظیر (دل و دیده)

ز آزا گُرد آفرید و هجیر

   پُر از درد بودند، بُرنا و پیر

 

 از زخمی شدن هجیر و گردآفرید همۀْ اهل دژ غمگین و ناراحت بودند.

آرایه: مراعات نظیر (آزار، درد) - مجاز (برنا و پیر از همۀ مردم) - تضاد (برنا و پیر)

بگفتند: کای نیکدل شیر زن

   پُر از غم بُد از تو، دل انجمن

 گفتند ای شیر زن پاک دل، همۀ اهل دژ به خاطر تو غمگین و ناراحت بودند.

آرایه: تشبیه (زن به شیر) - مجاز (دل از کل وجود)

که هم رزم جُستی، هم افسون و رنگ

   نیامد ز کار تو بر دوده ننگ

 تو برای پیروزی، هم جنگیدی و هم دست به نیرنگ و فریب زدی اما از این شکست، نام و آوازه خانواده تو لکه‌دار نخواهد شد.

آرایه: جناس ناقص (رنگ و ننگ)

بخندید بسیار، گُرد آفرید

   به باره برآمد، سپه بنگرید

 گردآفرید خندید، آنگاه به بالای قلعه آمد و سپاه را نگاه کرد.

چو سهراب را دید بر پشت زین

   چنین گفت کای شاهِ ترکانِ چین

 چرا رنجه گشتی، کنون بازگرد

   هم از آمدن هم ز دشت نبرد

 هنگامی که گردآفرید سهراب را سوار بر اسب دید به او گفت ای پادشاه ترکان چین. چرا خود را به زحمت انداختی، اکنون از میدان نبرد به سمت خانه‌ات برگرد.

تو را بهتر آید که فرمان کُنی

   رخ نامور، سوی توران کُنی

 تو بهتر است که به حرف من گوش کنی و به سمت توران برگردی.

آرایه: کنایه (فرمان کردن: اطاعت کردن، رخ به سمت جایی کردن: برگشتن)

نباشی بس ایمن به بازوی خویش

   «خورَد گاوِ نادان، ز پهلوی خویش»

 زیاد به قدرت خود مطمئن نباش زیرا انسان نادان همیشه از جانب خودش آسیب می‌بیند.

آرایه: مجاز (بازو از قدرت) - کنایه (مصراع دوم: آسیب دیدن از طرف خود) - ضرب المثل (مصراع دوم

 

کارگاه متــن پژوهــی 

قلمرو زبانی (صفحهٔ ۱۰۷ کتاب درسی)

1- به کمک فرهنگ لغت، معانی «برکشیدن» را بنویسید. 

برکشیدن  (بیرون آوردن)2- دربارۀ کاربرد معنایی«بر»، در بیت زیر، توضیح دهید. بزد بر کمربند گُردآفرید

 

 زره بر برش، یک به یک ، بردرید

 

در مصراع اول حرف اضافه است.

 

در مصراع دوم به ترتیب در جایگاه حرف اضافه به معنی پهلو و به عنوان پیشوند فعل به کار رفته است.

 

3- با توجّه به متن درس، زمان فعل‌های زیر را تعیین کنید و معادل امروزی آنها را بنویسید.

 * بدانست: ماضی ساده ، دانست (فهمید).

 * همی رفت: ماضی استمراری ، می‌رفت.

4- در گذر زمان، شکل نوشتاری برخی کلمات تغییر می‌کند؛ مانند: «سپید ←← سفید».

 از متن درس، نمونه‌ای از تحوّل شکل نوشتاری کلمات بیابید و بنویسید.

 

 

  اسپ اسب              کمند افگن کمند افکن            برگاشت برگشت

قلمرو ادبی (صفحهٔ ۱۰۷ کتاب درسی)

1- واژگان قافیه در کدام بیت‌ها، دربردارندۀ آرایۀ جناس‌اند؟

فرود آمد از دژ به کردار شیر

 

 کمر بر میان، بادپایی به زیر

 

به پیش سپاه اندر آمد چو گرد

 

 چو رعدِ خروشان یکی ویله کرد

 

نگه کرد سهراب و آمدش ننگ

 

 بر آشفت و تیز اندر آمد به جنگ

 

رها شد ز بندِ زره موی اوی

 

 درفشان چو خورشید شد، روی اوی

 

که هم رزم جُستی، هم افسون و رنگ

 

 نیامد ز کار تو بر دوده ننگ

 

2- نمونه‌ای از آرایۀ اغراق را در شعری که خواندید، بیابید.

کجا نام او بود «گُردآفرید»

 

 زمانه ز مادر، چنین نآورید

 

سپهبد، عنان، اژدها را سپُرد

 

 به خشم از جهان، روشنایی ببرد

 

3- مفهوم عبارت‌های کنایی زیر را بنویسید.

* سپهبد، عنان، اژدها را سپرد (افسار اسبش را رها کرد)

*  رخ نامور سوی توران کنی (به سرزمین خود (توران) برگردی)

* لب را به دندان گزید (تعجب کردن، مسخره کردن در این درس)4- یک مَثَل از متن درس بیابید و دربارهٔ معنا و کاربرد آن توضیح دهید؛ سپس با رجوع به امثال و حکم دهخدا، دو مَثَل، معادل آن بنویسید.

خورَد گاوِ نادان، ز پهلوی خویش: این مثل را زمانی به کار می‌برند که کسی ناخواسته یا نادانسته با تکیه بر نیرو و قدرت خود، زمینۀ نابودی خویش را فراهم می‌کند. (هر آسیبی به انسان برسد از ناحیه خودش است.

از ماست که بر ماست و آفت طاووس آمد پرّ او معادل این ضرب المثل هستند.

 

قلمرو فکری (صفحهٔ ۱۰۸ کتاب درسی)

1- دلیل دردمندی و غمگین بودن ساکنان دژ، چه بود؟

شکست و اسارت هجیر (فرمانده دژ) و زخمی شدن گردآفرید در جنگ2- معنا و مفهوم بیت زیر را به نثر روان بنویسید. بـه آورد بـا او بسـنده نبـود

 

 بپیچیـد ازو روی و برگاشـت زود

 

گرد آفرید توان مبارزه با سهراب را نداشت از او روی برگرداند و به سرعت بازگشت.3- فردوسی در این داستان، گردآفرید را با چه ویژگی‌هایی وصف کرده است؟

 پهلوانی، جنگاور، شجاع سوارکار و کمند اندازی ماهر و بی‌مانند، مغرور، وطن‌ پرست، چاره‌ اندیش و حیله‌ گر4- «حماسـه» در لغت به معنای دلاوری و شـجاعت اسـت و در اصطلاح ادبی، شـعری اسـت با ویژگی‌هـای زیر:

* داستانی،

* قهرمانی،

* قومی و ملّی،

*حوادثی خارق العاده

بر پایۀ این توضیح، این درس را با متن روان خوانی «شیرن» مقایسه کنید.

1193 - طرح درس هدیه های آسمانی دوم ابتدایی درس هدیه های خدا

1192 - طرح درس تاریخ ایران و جهان(2) درس تحولات سیاسی اروپا در قرن جدید صفحه 21-17

1191 - طرح درس روزانه ملی پیام های آسمانی هفتم درس پیامبر رحمت

1190 - طرح درس روزانه ملی قرآن هشتم درس وقف در آخر جمله

1189 - طرح درس سالانه مطالعات اجتماعی نهم

1188 - طرح درس سالانه کتاب قرآن پایه هفتم

1187 - طرح درس سالانه قرآن هشتم

  ,آرایه ,سهراب ,جنگ ,آفرید ,دژ ,را به ,آرایه تشبیه ,گُرد آفرید ,خود را ,جناس ناقص ,آرایه تشبیه سهراب ,سپهبد، عنان، اژدها ,ناراحت بودند آرایه

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموکار ژورنال پائیزان تلاش وردپرس iloveyou3 kavirasmantc ترنم باران میرزا رضا کرمانی کتابخانه عمومی شهید باهنر شمیرانات books98 کلنگ آباد